تنبارگی در عصر صفویه / زهره روحی/ مقدمه ناصر فکوهی/ تهران/ انتشارات انسانشناسی / ۱۴۰۱
مطالعات مردمنگاری قرن بیستم تمام جوامع انسانی موجود را زیر پوشش خود قرار دادهاند. افزون بر این مطالعات، پژوهشهای باستانشناسی انسانشناختی، باستانشناسی، رفتارشناسی جانوری و شاخههای مرتبط در پژوهشهای هنر و پارینهشناسی و میراث غیرمکتوب بر سر یک امر جهانشمول در تمام جوامع انسانی شناخته شده، اجماع داشتهاند.این امر آن است که این جوامع چه در موقعیت کنونی و چه در چشماندازهای تاریخی قابل شناخت مستقیم یا غیر مستقیم خود، دارای چهار بُعد اساسی بودهاند: ۱- بُعد خویشاوندی با اشکال مشخص خانواده و زناشویی و روابط و رمزگذاریهای جنسیتی و بینجنسیتی و خانوادگی؛ ۲- بُعد سیاسی با اشکال مشخص حاکمیت غیرمتمرکز یا متمرکز و دولتی، نظامهای پایدار یا کمتر پایدار، موروثی یا انتخابی، مقتدر یا ضعیف حکمرانی؛ ۳- بُعد اقتصادی با اشکال مبادله و بازار و کالاهای واسط و کالایی شدن یا خروج از حوزه های کالایی و نظامهای ثبت حافظه ریاضی و محاسبه؛ و ۴- بُعد دینی با اشکال گوناگون متافیزیک و خداپرستی در قالب تکخداپرستی یا چندخداپرستی یا دوخداپرستی و یا پرستش و باور به متافیزیکهای طبیعی یا انسانی یا آمیزهای از اینها و نظامهای نمادین و مناسکی ناشی از آنها. بنابراین نمیتوان جامعهای را سراغ گرفت که این ساختار چهارگانه را در خود به شکلی از اشکال نداشته باشد. اما آنچه اهمیت دارد چگونگی تقاطع و تاثیرگذاریهای متقابل این ابعاد چهارگانه و حاملها و مفصلبندیها و سازوکارهای همسازی میان اجزاء و کلیت این ابعاد بوده و هست.
نگاه یک پروهشگر و نگاه یک تحلیلگر که لزوما همانگونه که دورکیم این دو را از یکدیگر جدا میکند بر هم انطباق ندارد، باید قاعدتا به دنبال آن باشد که بتواند همین سازوکارها را در قالب مطالعات موردی در زمانها و مکانهای مختلف بشکافد و به نتایجی برسد که بتواند به منطق تداوم فرایندهای اجتماعی در جهان امروز مستقیم یا غیر مستقیم یاری رساند. برای این کار، جز در موارد استثنایی و متفکران استثنایی، باید نکتهای اساسی را در نظر گرفت و آن اینکه نه آنقدر به موضوع نزدیک شویم که خطر فروافتادن کار در یک روایت اتنوگرافیک توصیفی باشد، و نه آنقدر دور که سازوکارهای درونی و دقیق را از دست بدهیم و صرفا ناچار باشیم به ساختارهای عمومی و لزوما جهانشمول توجه کنیم.
آنچه در کتاب حاضر مورد منشاء پژوهش قرار گرفته، تقاطعی مشخص میان دو حوزه سیاست و خویشاوندی (یا در اینجا دقیقتر بگوییم روابط جنسی) بوده است. پژوهشگر برای درک رابطه میان این دو حوزه، و تداوم های اجتماعی و فرهنگی آنها در میان سایر گروههای انسانی از جمله فرودستان قربانی آنها، مقطع زمانی و مکانی مشخصی (اصفهان دوره صفوی) را انتخاب کرده است و با استفاده از اسناد و مدارک معتبر تلاش کرده، میانکنشهای این دو حوزه و شرایط اجتماعی زمانه آنها را نشان دهد. روشن است که ذات بحث او در این کتاب، بر رویکرد پدیدارشناسانه استوار است. اما دستکم دو ویژگی در این کار میتوان برشمرد که آن را به نسبت کارهای محدود مشابه برجسته میکند. نخست آنکه فرایند تاریخ نگاری کلاسیک، که میتوانست به یک مردمنگاری توصیفی از آن نوع که برشمردیم برسد، در اینجا شاید نه به طور کامل، اما تا حد زیادی به سود فرایند تاریخنگاری مستندی از جنس آنال، کنار گذاشته شده است. مساله و هدف مولف آشکارا ورود به شناخت و تحلیل و ایجاد گفتمانی است که در آن بروشنی از قربانیان نوعی بردگی و سلطه جنسی دفاع شده و سازوکارهای آن را در دو سوی ماجرا به تصویر کشیده و تحلیل کند. بنابراین در اینجا باید از دامی که ممکن بود درون آن بیافتد، پرهیز کند. این دام آن بود که قدرت و سیاست به زندگی پادشاهان یا راس حکومت تقلیل بیابد و روابط جنسی، صرفا به بردگی و سلطه بر گروههای فرودست به سود گروههای فرادست. حال آنکه اندیشههایی به ویژه در باب روسپیگری، بدن و دگرگونیهای آن، هنر و تاثیر متقابل رفتارهای جنسی و سیاسی بر یکدیگر، کار را دارای پتانسیلهای زیادی میکند که البته باید در آثار دیگر خود وی یا دیگران تقویت شوند. بهررو در اینجا در همان حال که روایت تاریخی به مثابه پیرنگ اساسی حفظ شده، در هر دو حوزه قدرت و روابط جنسی، تلاش بر بازکردن موضوع و اولویت بخشیدن به آنچه میتوانیم به آن نام «درآمدی بر تاریخ فرهنگی روابط جنسی» در دوره و زمان مربوط بدهیم، گسترش یافته است.
ویژگی دوم کار در نگاه مدرن و نظری پژوهشگر در گفتمان و نوشتار او در موضوع است که ولو نه به صورت مستقیم اما در قالب عمومی گفتمانی او به مسئله همواره حضور دارد. وقتی میشل فوکو مفهوم زیست – سیاست را مطرح میکرد کاملا واقف بود و بر این امر تاکید داشت که این فرایند یعنی بازتولید قدرت سیاسی از طریق طبقهبندی ، نظمبخشی و هنجارمند کردن بیولوژی، انجام میگیرد. این روابط جنسی و کل موقعیت زیستی به ویژه با محوریت بدن(مادی و ذهنی)، نه نظر فوکو فرایند عمده و اساسی مدرنیته است که پایههای قدرت آن را در قالب به انحصار در آوردن نه فقط خشونت سیاسی، اقتصادی و دولتی و اجتماعی بلکه همچنین خشونت جنسی و با مطلق کردن و درونی کردن تمام سازوکارهای اجتماعی در قالبهای نظم و هنجارهای معیار و تنظیمیافته انجام میگیرد.