آرمان و واترلوی شوپن
واقعگرایی نو یا نئورئالیسم، نام گروهی بود که در دهه ۱۹۶۰ در بحبوحه چرخش اجتماعی بزرگ جامعه اروپایی و آمریکایی در کشور اخیر شکل گرفت و در مرکز این گروه پیررستانی (۱۹۳۰-۲۰۰۳)(Pierre Restany) فیلسوف و منتقد ادبی فرانسوی، قرار داشت. از جنگ جهانی حرکتهای هنری میان دو جنگ یعنی انتزاعگرایی، بدویگرایی، سورئالیسم، اکسپرسیونیسم، تلاش کردند به هر قیمتی هژمونی خود را بر اندیشه هنر حفظ کنند. اما هنرمندانی چون آرمان (Arman)(1928-2005)(تکرار اشیاء) نقاش آمریکایی، ژان تینگله (Jean Tinguely) (1925-1991) (مکانیسمهای ماشینی) و ایو کلاین(Yves Klein)(1928-1962) (آنتروپومتریها) نیز در این عرصه کارهای خود را ارائه میدادند. آرمان در اثر خود «واترلوی شوپن» (۱۹۵۲) آنچه یک ویرانگری کمابیش دقیق مینامید، گویی در جنون خودانگیختهای، پیانوی بزرگی را در هم شکسته بود (نمادی از جنگ واترلو برای پیانوی شوپن) تا تکههای بیمعنای آن را بروی این تابلوی بزرگ، بیهیچ نظمی، بنشینند. تخریب در اینجا خود ِ سازندگی است. بیان ویرانگری، زایش ِ زیبایی در شکل نوین آن است که بیشتر از حسها،عقل را برای تشخیص زیبایی فرا میخواند. انباشت این تکههای بیشمار چیزی که یک پیانو بوده است، بر روی تابلوی عظیمی که به مثابه پهنه یک نبرد باید بیان حسهای زیباییشناختی صرفا از خلال بازنمایی طبیعت میبود، چه معنایی دارند: یک بازتعریف، شوپن تخریب شده و دوباره بازسازی شده اما در جهانی که دیگر جهان ما نیست. مشاهده شوپن نه از خلال تصویر کلیشهای زیبایی یک پیانو و پیانیستی که پشت دستگاه عظیم و منظم خود، حرکاتی تکراری و به شدت نظاممند انجام میدهد، بلکه سفر به درون این دستگاه و برهم ریختن اجزای آن و بازنشاندن آن اجزاء در نظمی دیگر که به جای احساسها، اندیشهها را برمیانگیزاند، پرسش درباره چرایی چیزها، حرکات، صداها و هنجارها، پرسش درباره چرایی جایگاهها، سلسله مراتب، هماهنگی و قراردادهایی که زیبایی را تعریف و احساس لذت ناشی از آنها را شرطی میکنند.