کالبد ناتمام

ناصر فکوهی

کالبد انسانى یکى از کلیدى‏‌ترین موضوع‏‌هاى مورد اندیشه انسان‏‌شناسى بوده است، موضوعى که به‏ گونه‏‌اى شگفت‏‌آور اندیشه انسان‏‌شناختى کهن، به‏ ویژه در ادیان و باورهاى باستانى و اسطوره‏ اى، را به گروهى از نظریات جدید در این علم، به‏ ویژه در حوزه انسان‏‌شناسى دینى و نمادین، پیوند مى‏‌دهد. پیش از این در مقاله‌هایی درباره مرى داگلاس و مارسل موس  به این موضوع اشاره کردیم. از این دو، داگلاس رویکردى نمادین به کالبد به‏ مثابه یک رسانه و فضایى براى ترسیم مرزهاى میان پاکى و ناپاکى دارد، درحالیکه موس در فنون کالبدى، بدن را عمدتاً در قالبى کارکردى و براى شکل‏‌گیرى فرهنگى، به‏ ویژه فرهنگ مادى در نظر مى‏‌گیرد. البته اگر از این دو گرایش مهم نیز بگذریم، نباید فراموش کنیم که کالبد در انسان‏‌شناسى همواره در مفهوم بیولوژیک آن نیز مطرح بوده و هست.

انسان به‏ مثابه یک جانور صرفاً از خلال کالبد و حس‏‌هاى کالبدى خود مى‏‌تواند با جهان بیرونى، با سایر انسان‏‌ها و موجودات جاندار و بى‏‌جان رابطه برقرار کند. بنابراین، هر نوع شکل‏‌گیرى فرهنگ – چه در بُعد معنایى و چه در بُعد مادى آن – لزوماً باید از خلال کالبد (یا ذهنیت درباره کالبد) بگذرد. بدین‏‌ترتیب «خود» و «دیگرى» چه در معناى فردى و چه در معناى جمعى این تقابل، بیش و پیش از هر چیز در چارچوبى کالبدى فهمیده، فهمانده، و بازنمایانده مى‏‌شوند. به‏ همین دلیل نیز کالبد مى‏‌تواند به‏ سرعت در جوامع انسانى به محورى اساسى بدل شود: جایى که «صحنه‏ پردازى»هاى فرهنگى باید به تحقق برسند. درنتیجه کالبد مى‏‌تواند به گونه‏‌اى ابزارگرایانه به‏ کار گرفته شود تا «خود» یا «دیگرى» را در یک سناریوى فردى یا جمعى به نمایش بگذارد و یا در قالبى نمایشى بازنمایاند.

کالبد درعین‏ حال همواره داراى پتانسیلى بالا و قابلیتى عملى و ساده براى گرایش به آرمانى‏‌کردن و یا برعکس به شیطانى‏‌کردن خود یا دیگرى دارد. اشکال متفاوت نژادگرایى همواره با استفاده از نوعى زیبایی‌شناسى خودساخته، دلبخواه و تقلیل‏‌گرایانه توانسته‏‌اند «کالبد خودى» را به تقدس رسانند و «کالبد دیگرى» را شیطانى کنند. هم از این‏ رو، تخریب کالبد به‏ صورتى بسیار رایج موضوعى براى بارگذارى‏‌هاى معنایى بوده است: براى نمونه در مانى‏‌گرایى، تخریب کالبد (آفریده اهریمنى) هدف اساسى رهایى روح (آفریده خدایى) را دنبال مى‏‌کند، و یا در سنت مسیحیایى «مصائب مسیح»، تخریبى کالبدى و بسیار گویاست که در چارچوب ایدئولوژى تثلیث و هم‏‌گوهرى، نشانه‏‌اى از تمایل شیطانى انسان‏‌ها به تخریب کالبد خدایى است، اما در عین‏ حال نشانه‏‌اى از تمایل خدایى به ایثار کالبد خودى، نشانه‏‌اى از ظلم و رنجى است که انسان با گناه نخستین بر خود و بر خداوند روا داشته است.

در عرصه فرهنگ‏‌ها و به‏ ویژه در فرهنگ‏‌هاى پیچیده کنونى، کالبد در همه انواع و همه معانى آن به‏ شدت رسانه‏‌اى شده است و این امر را مى‏‌توان بیش از هر کجا در اشکال بى‏‌پایان و مبالغه‏‌آمیز پورنوگرافى (هرزه‏‌نگارى) مشاهده کرد که امروز هیچ حد و مرزى، جز تمایل به یافتن راه‏‌هایى جدید براى «صحنه‏‌پردازى»هاى جدید کالبدى در آن دیده نمى‏‌شود. تخریب کالبد به‏‌ این‏‌ترتیب، از یک بازى اعتقادى به یک بازى هرزه‏‌نگارانه در پى لذت‏‌هاى بیمارگونه بدل مى‏‌شود. بخشى از هرزه‏‌نگارى موسوم به «خود دگرآزارى» (سادومازوخیسم) شکلى از این جست‏جوى غریب است. اما صرف‏نظر از این جنبه بسیار مهم، تخریب کالبد مى‏‌تواند به گونه‏‌اى شگفت‏‌آور در قالبى «هویتى» نیز شکل بگیرد. این جنبه از رابطه انسان با کالبد خود و دیگرى که با «زخم‏‌زنى»ها، «اندام‏بُرى»ها (و ازجمله رسم گسترده ختنه) و «نشانه‏‌گذارى»هاى مختلف بر کالبد همراه است، در جوامع افریقایى ادامه دارد. این‏‌گونه نشانه‏‌گذارى‏‌ها، البته مى‏‌توانستند شکل تخریب و کاستن از اندام و یا شکل «تزئین» آن را با رنگ‏‌آمیزى، آرایش‏‌ها، و پوشش‏‌هاى گوناگون داشته باشند. اما شکل جدیدى از این تخریب، که در عین‏ حال با نوعى تغییر و در معنایى «کامل» کردن اندام همراه است، را مى‏‌توان امروزه در جوامع غربى، که به‏ شدت در پى بازسازى معنایى، و بارگذارى‏‌هاى نمادین، خود در همه اشکال و ابعاد ممکن هستند، مشاهده کرد. در متن کوتاه زیر که از کتاب نشانه‏‌هاى کالبدى، خالکوبى، سوراخ کردن، و سایر علامت‏‌گذارى‏‌هاى کالبدى (۲۰۰۲) نوشته داوید لوبروتون گرفته شده است، وى به تشریح این موضوع در رویکردى هویتى مى‏‌پردازد. لوبروتون، انسان‏‌شناس و استاد دانشگاه استراسبورگ و تخصص او کالبد انسانى است که تاکنون آثارى متعدد را به این موضوع اختصاص داده است:

در جوامع غربى ما، کالبد گرایش به بدل شدن به ماده خامى را دارد که بنابر موقعیت‏‌ها و جوّ موجود شکل مى‏‌گیرد. براى بسیارى از افراد، کالبد امروز نوعى ابزار اعلام حضور را مى‏‌سازد، نوعى مکان براى صحنه‏‌پردازى خویشتن. تمایل به تغییرشکل دادن کالبد به امرى عمومى بدل شده است و نمونه مدرن دوگرایى (دوآلیسم) دیگر نه همچون گذشته، جان و روح را در برابر کالبد که در یک روزمرگى ابهام‏‌انگیز، انسان را در برابر کالبد خود او قرار مى‏‌دهد. کالبد دیگر نه تبلور مادى و تقلیل‏‌ناپذیر خود که یک ساخت شخصى، یک شى‏ءِ گذرا و قابل دست‌کارى تلقى مى‏‌شود که مى‏‌توان به دفعاتِ بى‏‌پایان و بنابر تمایل فرد در آن دگردیسى به‏ وجود آورد. اگر کالبد در روزگاران پیشین، سرنوشت شخص را درون خود رقم مى‏‌زد، امروزه به گزاره‏‌اى بدل شده است که مى‏‌توان بارها و بارها آن را همچون شیئى در دست گرفت و تکاملش داد. میان انسان و کالبد او نوعى بازى و پیوستگى به‏ وجود مى‏‌آید. به‏ این‏‌ ترتیب میلیون‏‌ها فرد به شیوه‏‌اى صنعت‌گرانه و خستگى‏‌ناپذیر کالبد خویش را با خلاقیت در دست مى‏‌گیرند و بر آن کار مى‏‌کنند و ظاهر کالبدى، از این پس، عاملى در تغذیه صنعتى بى‏‌پایان است.

کالبد موضوع یک طراحى گاه بسیار ریشه‏‌اى قرار مى‏‌گیرد که هیچ چیز را به حال خود رها نمى‏‌کند – بدن‏‌سازى، رژیم‏‌هاى غذایى، وسایل زیبایى، استفاده از داروهاى مخصوص، جراحى زیبایى، تغییر جنسیت، هنر کالبدى، و غیره. کالبد به‏ مثابه بازنمودى از خویش، به تأکیدى شخصى بدل مى‏‌شود که یک زیبایی‌شناختى خاص و یک اخلاق خاص در حضور را برجسته مى‏‌سازد. افراد دیگر، حاضر به پذیرش بى‏‌چون و چراى کالبد خویش نیستند، بلکه تمایل دارند آن را در جهت کامل شدن دگرگون کنند و با پنداره‏اى که در ذهن پرورانده‏‌اند، انطباق دهند. گویى اگر فرد شیوه خاص زندگى خویش را از خلال اعمالى عمدى در دگردیسى فیزیکى کالبد خود دخالت ندهد، این کالبد شکل مأیوس‏‌کننده و ناکامل خواهد داشت که نمى‏‌تواند امیال او را بپذیرد. هرکس بر آن است که نشان ویژه خود را بر کالبد خویش بزند تا آن را در واقعیت به مالکیت خویش در آورد.

استفاده رایجى که امروزه از خالکوبى (نشانه‏‌هایى آشکار که به کمک تزریق مواد رنگى در پوست بر روى آن مى‏‌کشند) و یا سوراخ کردن (سوراخ کردن پوست براى قرار دادن یک شى‏ءِ زینتى، یک حلقه، یک میله، و غیره) مى‏‌شود، شکلى گویا از این دگرگونى از رابطه افراد با کالبدشان است. بسیارى از دیگر روش‏‌ها که کم‏تر رایج‏‌اند را نیز مى‏‌توان در این میان مشاهده کرد: کشیدن (گشاد کردن سوراخ پوستى براى قرار دادن اشیاءِ بزرگ‏تر در آن)؛ زخم‏‌زنى (ایجاد زخم‏‌هایى بر روى پوست براى ترسیم یک نشانه به‏ صورت گود شده یا برجسته احتمالاً همراه با رنگ)؛ برش (ترسیم اشکال هندسى یا طرح‏‌هایى به کمک مرکب بر روى پوست در قالب برش‏‌هایى که با یک تیغ یا دیگر ابزارهاى برنده انجام مى‏‌شود)، داغ زدن (زخم‏‌هاى برجسته حاصل از سوزاندن که به کمک یک آهن گداخته یا لیزر بر روى پوست ترسیم مى‏‌شوند)؛ سوزاندن (ایجاد زخم سوخته بر روى پوست به همراه مرکب یا رنگ)؛ پوست کندن (کندن تکه‏‌هایى از پوست براى ایجاد شکل) و یا جاى دادن شکل‏‌ها و اشیایى زیر پوست.

در طول چند سال، این روش‏‌هاى جدید، ارزش‏‌هاى منفى پیشین خود را از دست داده‏‌اند و امروز بسیارى از جوانان نسل‏‌هاى جدید، آن‏‌ها را به‏ مثابه نوعى حرکت در جهت تشخص دادن به خود به‏ کار مى‏‌برند. کالبد به‏ مثابه محلى براى لذت مطرح مى‏ شود که تعلق آن به خود از خلال در دست گرفتنش و اضافه‏ کردن نشانه‏‌ها و معنى‏‌ها به آن انجام مى‏‌گیرد. در عین‏‌حال، نشانه کالبدى، عملى است براى فاصله گرفتن با جهانى که بخشى بزرگ از آن از دسترس افراد خارج مى‏‌شود. در این‏جا، محدودیت‏‌هاى معنایى که از دست مى‏‌گریزند، با محدودیت‏‌هاى معنایى بر کالبد خویش، با نشانه‏‌گذارى هویتى که امکان مى‏‌دهند خود را باز شناخت و آن را اعلام کرد جایگزین مى‏‌شوند. هدف دقیقاً آن است که خود را نشانه‏‌گذارى کند – هم در معنى واقعى و هم در معنى تمثیلى این واژه – آن‏که نشانه تفاوت خود را بروز دهد و به رخ بکشد.

من در کتاب خود وداع با کالبد (۱۹۹۹)، به‏ صورت تفصیلى این روش‏‌هاى تغییر کالبد را در چارچوبى حرکتى تحلیل کرده‏‌ام که کالبد را به‏ مثابه نوعى خشت خام در دست و به‏ گونه‏‌اى نمادین از آن فاصله مى‏‌گیرد و تلاش مى‏‌کند این ماده خام را با کار بر آن به پایان رساند. این احساس نسبت به ناتمام بودن کالبد در تمایل به رها ساختن خویش از مرزها و حتى از میان بردن این مرزها دیده مى‏‌شود. در این میان هرچند نقطه حرکت ما از روش‏‌هاى زندگى روزمره بوده است، اما نقطه اتکاى اصلى‏‌مان در علوم فناورى و فرهنگ سیبرنتیک قرار داشته است. اما مسئله آن است که نگاهى دقیق‏‌تر و حساس‏‌تر بر معانى و ارزش‏‌هایى که این نشانه‏‌ها براى نسل جوان دارند، بیندازیم.

دگرگونى‏‌هاى کالبدى امروز، همچون خالکوبى در دوران گذشته، صرفاً شیوه‏‌هاى مردمى براى نشان دادن نوعى خاص‏‌بودگى عمیق نیستند، بلکه در نسل جوان، فارغ از طبقه و موقعیت اقتصادى و اجتماعى آن‏‌ها و جنسیت ایشان، خبر از تمایلى بسیار ژرف براى هویت‏‌یابى مى‏‌دهند. بنابراین، این پدیده‏‌ها را به‏ هیچ‏‌رو نباید به‏ عنوان مد تلقى کرد، بلکه باید آن‏‌ها را در خدمت تغییر جوّ اجتماعى و تبلور بخشیدن به اشکالى جدید از جذابیت دانست که به پدیده‏‌هاى فرهنگى جدید بدل مى‏‌شوند. اگر خالکوبى یا سوراخ کردن در دهه‏‌هاى ۷۰ و ۸۰ هنوز ممکن بود به‏ مثابه نوعى مخالفت اجتماعى با فرهنگ غالب تلقى شوند، امروز دیگر چنین وضعیتى وجود ندارد. بدین‏ ترتیب، الگوى کلیشه‏‌اى فرد خالکوبى شده، به‏ صورت یک مرد جوان، قوى هیکل از اقشار مردمى – کارگر، ملوان، راننده کامیون، سرباز، بزه‏کار، و غیره – که با این عمل نوعى مردانگى پرخاش‏‌جویانه را به نمایش مى‏‌گذارد، در طول ده سال گذشته از میان رفته است. سوراخ کردن هم در همین دوره هرچه بیش از پیش خود را به‏‌مثابه یک روش زیبایی‌شناختى چه براى زنان و چه براى مردان رواج داده است.

/