ناصر فکوهی
نیاز به دفاع از انسجام ملی و همبستگی میان همه ایرانیان: بزرگترین خطر نه جنگ بلکه سقوط اجتماعی است.
ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ و برغم آنکه آمریکا و دولتهای غربی با تمام قدرت ، صدام را به فکر آن انداختند که به آن حمله کند، در بدترین شرایط تخریب پس از چند سال موقعیت پیشاانقلابی، به دلیل همبستگی و مقاومت مردم به یکدیگر، توانست از جنگ با عراق سالم بیرون بیاید و کمترین ضربهای به تمامیت ارضی آن نخورد. این جنگ البته همچون هر جنگی هرچند تدافعی و مشروع بود اما خونینترین رودررویی انتهای قرن بیستم به شمار میآمد و صدها هزار از بهترین جوانان کشور ما را به شهادت رساند. کشور عراق نیز نه تنها قربانیان بیشماری داد پس از جنگ، به دلیل تداوم سیاستهای دیکتاتوری صدام، به دست همان کسانی که تقویتش میکردند و این بار به عنوان «نجاتدهنده » اشغال و تخریب کامل شد دیکتاتور اعدام شد ولی کشور در یک سیر سقوط هراسانگیز افتاد که همانگونه که آن زمان پیشبینی کردیم، چشمانداز خروجش زودتر از سی یا چهل سال از آن نیست. این بلایی است که از سال ۲۰۰۳ در نقشهای محرمانه برای طرح معروف نظامی محافظهکاران نو (نئوکانها) برای هفت کشور نسبتا قدرتمند منطقه (از جمله سوریه، عراق، لیبی . …) ریخته شده بود و آخرین آنها نیز ایران بود و قرار بود این کار در فاصلهای چهار پنج ساله انجام بگیرد اما از جمله به دلیل بحران اقتصادی ۲۰۰۸ ناتمام ماند. و با آ»دن اوبا ما روی کار و امضای «برجام» موقتا تعطیل شد. اما امروز بار دیگر از «خاور میانه جدید» صحبت میشود. آ«هم خاورمیانهای که آغازگرش افراطیترین حکومت منطقه یعنی اسرائیل و نسلکشی آن در غزه است. اما جنگی که نتانیاهو توانست پس از سی سال و مقاومت تمام رئیس جمهوران پیشین آمریکا (حتی بایدن که خود یک صهیونیست مسیحی بود)بین این کشور و ایران به راه بیاندازد، سرانجام به وسیله ابلهترین و فاسدترین فاجعهای که به نام ترامپ در تاریخ آمریکا بر سر این کشور آمده و خود حاصل سیاستهای نولیبرالی حاکم بر آن در طول پنجاه سال اخیر است، عملی شد. لابی اسرائیلی توانست ترامپ را وارد این جنگ کند با همان نقشه که در دور اول ریاست جمهوری ترامپ نیز تلاش کرده و موفق شده بود با تندروان هر دو جبهه با خروج از «برجام» هم از عادی شدن روابط میان ایران و آمریکا جلوگیری کند و هم از پیشرفت و آبادی ایران.
ترامپ نه تنها در حرص و آز و فساد در تاریخ آمریکا بیسابقه است، بلکه در بلاهت و جنون پیری نیز پیشتاز است. به همین دلیل نیز بدون توجه به پیامدهای حمله به ایران، بدون اجازه کنگره، عملا وارد جنگ با ایران شد. با این حال باید به دو نکته توجه داشت ترامپ بنا بر تحلیل اکثریت مطلق همکاران دور نخست ریاست جمهوریاش، متخصصان و دانشگاهیان معتبر آمریکا و اسرائیل جنگ یا اقدامی برای منافع آمریکا یا اسرائیل انجام نمیدهد، زیرا او یک خودشیفته دیوانه است که تنها به منافع شخصی خود فکر میکند و دوست دارد همیشه جلوی دوربین تلویزیونها باشد و حتی با دشنام از او یاد شود ولی از یادها نرود. این امر را در مورد نتانیاهو نمیتوان گفت، او و همسرش نه تنها فاسد و تحت تعقیب قضایی به دلیل اختلاسهای مالی و همچنین پرونده هفت اکتبر و نسلکشی غزه هستند عملا با این جنگ کشور اسرائیل را از لحاظ مدنی و اقتصادی فلج کرده و در سطح بینالمللی به نماینده نسلکشی بزرگ معاصر تبدیل کردهاند. بارها همه متخصصان جهانی امور نظامی گفتهاند که شکست یک کشور بزرگ با وسعت و جمعیتی بدون قابل مقایسه به دست یک دولت کوچک ناممکن است به ویژه اگر دخالت زمینی به هر دلیلی ممکن نباشد. و آنها که مثلا رابطه انگلستان استعماری را با مستعمرات مثال میآورند متوجه این موضوع نیستند که ما سه قرن با آن دوران فاصله داریم. و جهان امروز شباهت اندکی حتی با جهان پس از جنگ جهانی دوم ندارد چه برسد با آغاز استعمار. بنابراین در تمام این مدت نتانیاهو که انگیزه اصلیاش گریز از تعقیب قضایی و به زندان افتادن در کشور خود است(چیزی که تاکنون بارها حتی در سطح ریاست جمهوری در این کشور روی داده) به فکر ادامه یک جنگ بیانتها برای باقی ماندن در قدرت با تکیه بر تندروترین نیروهای راست افراطی اسرائیل است که فکر اسرائیل بزرگ یعنی تمام سرزمینهای بین فرات و نیل را در سر دارند. این گروه حتی اگر بتوانند ایران را آنقدر ضعیف کنند که کنار برود سپس به سراغ ترکیه و حتی عربستان میروند. و دقیقا اینجاست که با حمله ابلهانه ترامپ به ایران معادلات تغییری اساسی کرد: تمام کشورهای کوچک امروز به اتحادهای دیگری به جز آمریکا هم فکر میکنند و به اینکه خود را از وابستگی کامل به دلار به مثابه پول مرجع خارج کنند. ولی از همه بدتر اینکه بهتر است یک دیکتاتوری باشند مثل کره شمالی با بمب هستهای تا یک دیکتاتوری مثل لیبی بدون بمب.
افزون بر این عربستان، ترکیه، پاکستان و بزودی عراق و چین و روسیه، حاضر نیستند که آمریکا جای پایگاه کوچک نظامی خود (اسرائیل) را به یک قدرت بزرگ مثل ایران در مرزها و یا نزدیک به مرزهایشان آن هم دست در دست اسرائیل بدهد.
اما در این میان آنچه بسیار اهمیت دارد واکنش ایران در قبال حمله آمریکاست. اگر این واکنش و اصولا حملات ایران از گسترش بیش از اندازهای بیشتر شود و به هرشکلی تلفات انسانی بالا داشته باشد، این بهترین ابزار برای مشروعیت بخشیدن به اقدام غیرقانونی و توجیه «حمله پیشدارنده» (که مفهومی کاملا غیر حقوقی و غیرقانونی است) را خواهد داد. اقداماتی چون حمله گسترده به پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه یا بستن تنگه هرمز در حال حاضر ایران را از موقعیت کشوری که همه صلحجویان جهان در حال دفاع از آن هستند به کشوری که آنچه دربارهاش میگفتند درست بود به چشم خواهد آورد. اما بحث مهمتری نیز در اینجا وجود دارد، اگر سیاست دولت و تصمیمگیرندگان حکومتی سختگیری بیشتر و کاهش فضاهای سیاسی و فرهنگی و آزادیهای مدنی و بازگشت به دخالتهای بیشتر در حریم خصوصی مردم باشد نیز این آب به آسیاب دشمنان ایران ریختن است. برعکس هرگونه اقدام گشایندهای ، هرگونه افزایش آزادیها (در شرایط ممکن) و هرگونه بالا بردن اختیارات مدنی مینواند خطر فروپاشی اجتماعی را که به مراتب از خطر جنگ داخلی یا تفرقهاندازی میان اقوام ایرانی بزرگتر است، را افزایش دهد.
اقوام ایرانی به نظر من هرگز در شرایطی بسیار بدتر از این نیز انسجام ملی را فدای هیچ آرمان دیگری نمیکنند: ایرانیان عرب و وطندوست خوزستان و جنوب، ایرانیان ترک ، ایرانیان کرد ،ایرانیان بلوچ و دیگران همچون همیشه در صف مقدم دفاع از ایران بوده و خواهند بود. و جای آن هست که دولت در سیاستهای خود از ایشان به ویژه مردم شریف خوزستان و کردستان که هشت سال جنگ تحمیلی عراق را در سختترین شرایط نه فقط تحمل بلکه بار دفاع از ایران را تا حد زیادی بر دوش کشیدند دفاع کند و از باستانگرایی پانایرانیسم و نژادپرستی آریایی که همیشه در جبهه فاشیسم بوده و امروز نیز در همه کشورهای اروپایی و آمریکایی همصدا با اسرائیل و آمریکا و حتی در مخالفت با مردم خود این کشورها از حمله به ایران به عنوان راه نجات دفاع میکند فاصله بگیرد. «براندازی» نام دیگری است برای «انقلاب» که پدیدهای آنومیک از لحاظ اجتماعی است که همواره در طول تاریخ به فجایع و شرایط سخت دیکتاتوری و فشار بیشتر سیاسی انجامیده. پهنه انقلابها ابتدا باید از طوفان انقلابی جدا شوند تا خود را از امواج قبلی جدا کنند، تا بتوانند سبب دگرگونیهای اساسی شوند.انقلابها تقریبا همیشه از به مردمان یک فرهنگ از جانب حاکمانشان تحمیل میشوند و تنها در شرایط پس از انقلاب است که میتوان امید داشت رفتهرفته و با زحمات و مبارزات صلحجویانه مدنی حقوق دموکراتیک ساخته شود، همان چیزی که در طول چهل سال اخیر تا اندازه زیادی انجام شده است. ایرانی که از آن سخن میگوییم صرفا طبیعت و جنگلها و آثار تاریخی نیستند که خود محصول تمدنی چند هزار سالهاند، بلکه همه تلاشهای پرهزینه انسانها، جوانان و به ویژه زنان ایرانی در طول چند دهه اخیر است که با بهای زیاد انسانی و در سختترین شرایط انجام شد که باید حفظ شود. شکی نداشته باشیم که اگر اعتماد و همبستگی مردم ایران با یکدیگر که امروز در اوج خود است، ولی بسیار تضعیف شده بود، از میان برود (با هر بهانهای که باشد) دیگر هیچ نیرویی نمیتواند از تخریب فیزیکی و تخریب گسترده میراث فرهنگی و طبیعی این سرزمین جلوگیری کند. بهتر است در اینجا و در هیچ کجا از کسانی که امروز در کنار دشمنانی که روز و شب بر سر مردم ایران بمب فرو میریزند و اسم این کار را «نجات ایران» گذاشتهاند سخنی نگوییم. برای این کار فرصت زیاد است و مثالهای تاریخی بیشمار ، مهمترین مسئله هر ایرانی در هر کجای جهان باشد امروز باید حفظ ایران به مثابه یک تمامیت مدنی، تمدنی، فرهنگی و سیاسی باشد و هرگونه اختلاف انداختن میان مردمان این کشور از لحاظ سیاسی و اقتصادی و قومی و دینی کمکی به دشمن و قدمی در راهی است که آنها به دنبالش هستند یعنی نابودی ایران. آنچه در اینجا میگوییم ربطی به ناسیونالیسم ندارد بلکه دفاع از یکی از بزرگترین و کهنترین پهنههای تمدنی و فرهنگی جهان است که امروز اکثریت بزرگ مردم جهان نگران آیندهاش هستند. اقتدارگرایان اولیگارشیک و ضد دموکراسی و آزادی و عدالت اجتماعی و اقتصادی به چیزی جز پول و قدرت فکر نمیکنند اما به این نیز فکر نمیکنند که حتی همین امتیازات را باید در جهانی نسبتا امن داشته باشند و نه در جهانی که در آن هر کشوری تنها راه نجات خود را اقدامات نظامی و دسترسی به سلاحهای هستهای سایر سلاحهای کشنده بداند.
از صلح، آزادی و برابری و عدالت، جهان و پهنه بهتر و درخشانتری ساخته میشود اما از خشونت و جنگ و تخریب هیچ چیز بیرون نمیآید مگر مصیبت و بدبختیهای بزرگتر. بنابراین دفاع هوشمندانه از خود بهترین استراتژی برای امروز و فردای ایران است.همواره از خود بپرسیم آنها که ایران را بمباران میکنند چه انتظاری از ایران دارند و جه بهانهای بیشتر میخواهد که میزان بمبارانها را بیشتر و بیشتر کنند؟ از خود بپرسیم چرا آنها که خود را «برانداز» مینامند هربار اسرائیل بمب بیشتری بر ایران می ریزدوو امروز که آمریکا نیز منتظر بهانهای است که به این کمپین «بمبهای آزادیبخش» بپیوندد، چنین هیجان زده میشوند و گمان میکنند بزودی نوبت آنها خواهد شد که ثروت و قدرت را به دست بیاورند و جیبهایشان را از غارت این کشور پرکنند؟ و تن به هیچ وسوسه تندروانهای ندهیم، تندروی هرگز هیچ کسی در هیچ کجا را نجات نداده و کمکی برای رسیدن به هدف خیری نبوده است.
#ناصر_فکوهی / دوم تیر ماه ۱۴۰۴