شهر به‌مثابه بدن: نگاهی انسان‌شناختی به میدان امام خمینی (بخش چهارم)

شهر به‌مثابه بدن: نگاهی انسان‌شناختی به میدان امام خمینی (توپخانه) تهران با تأکید بر رابطه کالبد انسانی و فضای شهری[۱]/ ناصر فکوهی و فاطمه سیار‌پور

بخش چهارم

بدن اجتماعی

در سطح اجتماعی بدن محل برساختن اجتماعی و فرهنگی است (لوبروتون، ۱۳۹۲: ۹۶). ازاین‌رو بدن هویت‌مند و می‌تواند در یک رابطه دوسویه امر اجتماعی را به تمثیل درآورد و خود را به عرصه‌ای برای رقابت‌های اجتماعی و فرهنگی بدل کند (لوبروتون، ۱۳۹۲: ۱۰۳)؛ اما نکته مهم آن است که بدن اجتماعی حد واسط بدن فردی و کیهانی است و هیچ گاه از آن‌ جدا نبوده و بر هم رابطه مؤثری دارند. به همین دلیل جداسازی این بدن‌ها از هم به منظور فهم بهتر آنان است. دراین‌باره وقتی از بدن اجتماعی صحبت می‌کنیم تمایلی را نشان می‌دهیم که قصد دارد بدن‌مندی فردی را از بین برده و هرآینه آن را به بدن اجتماعی بدل و این خواسته‌ای است که جامعه بر بدن تحمیل می‌کند. گرایش به سرکوب بدن فردی چنان است که در هیچ اجتماعی نمی‌توانیم بدن فردی را به طور مستقل و واضح داشته باشیم. بلکه در یک رابطه سرکوب‌گرانه/ هنجارشکنانه حداقل دو بعد از یک بدن وجود دارد که در عین سرکوب‌ شدن در معنای فوکویی آن یعنی نظم‌بخشی عمومی از بالا به پایین، خواهان هنجارشکنی نیز هست. به این ترتیب به رسمیت شناخته شدن بدن فردی زمانی ممکن می‌شود که در قالب بدن اجتماعی خود را بازنمایی کند. برای بررسی این سطح از بدن در توپخانه گروه‌های اجتماعی آنجا تحلیل شد؛ زیرا بدن اجتماعی بیش از هر چیز یک بدن گروهی است که خود را در قالبی از مفاهیم اجتماعی مانند سن، جنسیت، طبقه، شغل، مذهب، قومیت، زبان و غیره درمی‌آورد. از سوی دیگر دیده شد که این بدن‌ها که تمایل به سرکوب دارند، آیا توانسته‌اند در یک رابطه هویت‌ساز که بیش از هر چیز یک رابطه دوسویه و تعاملی است و در عین حال قابلیت مبادله هم دارد وارد شوند یا این سطح از بدن هم به سرنوشت بدن فردی در این میدان دچار است که هویتی از هم گسیخته دارد؟

گروه‌های اجتماعی میدان توپخانه

کنشگران این پژوهش گروه‌های چهارگآن‌های از رهگذران، مشتریان، شاغلین و ساکنین هستند و بیش از هر چیز حس تعلق گروهی – به عنوان بحث اصلی هویت – در میان آنان وجود ندارد و یا در درجات پایینی است. از سوی دیگر یافتن ویژگی‌های مشترک میان افراد این دسته‌بندی، نشان می‌دهد که از میان آنان شاغلین و ساکنین می‌توانند در یک رابطه مشترک هویتی با یکدیگر وارد شده باشند؛ بنابراین در عرصه مشاغل می‌توان سه دسته شغل رسمی، غیررسمی و نیمه‌رسمی را ذکر کرد که شاید در وهله نخست یافتن حس مشترک تعلق به یکدیگر سخت باشد اما در نگاهی عمیق می‌توان گفت که گذر زمان و منافع مشترک اقتصادی میان شاغلان می‌تواند آنان را وارد نوعی از احساس تعلق گروهی به منظور سود اقتصادی نماید (فکوهی و دیگران، ۱۳۹۳ الف: ۵۰). به گونه‌ای که پژوهش نشان می‌دهد این گونه رابطه گروهی و حس تعلق در اشکال رابطه مشاغل رسمی با نیمه‌رسمی و سپس نیمه‌رسمی با غیررسمی بیش‌تر است.

داده‌های میدانی نشان می‌دهند در صورتی که دست‌فروشان لوازم تلفن همراه و رایانه، کالایی را که خودشان نداشته باشند، مشتری را پس نمی‌زنند و او را به مغازه‌ای که آن کالا را دارد هدایت می‌کنند. در مقابل فروشندگان و کسبه نیز اجازه خرید و فروش را به دست‌فروشان می‌دهند و حتی در برابر سیاست‌های ضد سد معبر شهرداری که هر از گاهی نیروهای خود را با «ماشین‌ ضد سد معبر» به محل گسیل می‌کنند، کالاهای دست‌فروشان را در مغازه‌های خود جای می‌دهند تا از مصادره‌ کالاهایشان توسط شهرداری جلوگیری کنند. مثال دیگر گویای حس تعلق میان مشاغل نیمه‌رسمی با غیررسمی داروفروشان ناصرخسرو است که وارد دادوستد با دست‌فروشان نمی‌شوند؛ زیرا به دلیل ترس از غیرقانونی‌بودن کار خود ممکن است سوءظن نیروی انتظامی را نسبت به دست‌فروشان برانگیزد. از سوی دیگر دست‌فروشان نیز در کار داروفروشان مداخله نمی‌کنند زیرا ممکن است یکی گروه دیگر را به نیروی انتظامی «راپورت بدهد»؛ بنابراین استراتژی عدم مداخله نوعی حس تعلق را پدید آورده که می‌توان گفت استحکام چندانی هم ندارد.

به نظر می‌رسد این نوع حس تعلق‌هایی که در این مکان شکل گرفته نوعی گسست از هویت‌های ذکرشده پیشین باشد. هویت‌هایی که در دوران سنت نشان‌گر تعلق یک انسان/ یک بدن به گروه خاصی بود؛ اما در اینجا هم با نوعی عدم انسجام هویت مواجهیم که اتفاقاً خود را در کالبد این گروه‌ها نشان می‌دهد؛ زیرا همان‌طور که گفتیم بدن اجتماعی بازنمای اجتماع است و چون در این اجتماع با هویت منسجمی روبرو نیستیم، بدن‌ها نیز منسجم نیست. به همین دلیل با انواعی از هنجارشکنی‌هایی مواجهیم که خود را در ایجاد نوعی بی‌نظمی شهری نشان می‌دهد:

همکاری با همسایگان و همکاران نداریم و در اینجا رابطه کاملاً رقابتی است. حتی اگر با برادر خود در این صنف همکار باشید، در محل کار رقیب هستید، رابطه فامیلی جایش در منزل است نه در بازار. اینجا سود و رقابت حرف اول را می‌زند. فقط در بعضی از مناسبت‌های مذهبی بعضی همکاری‌ها دیده می‌شود. (مرد، میان‌سال، مدیر یک مرکز تعمیر گوشی تلفن در خیابان لاله‌زارـ اکباتان، ساکن خارج محدوده پژوهش)

بدن کیهانی

محوری‌ترین مفهوم در شناخت بدن کیهانی به‌مثابه سطح سوم کالبد انسانی در انسان‌شناسی بدن، مفهوم بازنمایی است. به نظر هال[۲] بازنمایی تولید معنا به‌وسیله زبان است (هال، ۱۳۹۱: ۵۵) و به وضعیتی اطلاق می‌شود که طی آن انسان به مادی‌سازی ذهنیت خویش روی می‌آورد. در این زمینه باید گفت ادراک، حافظه و تصور در برهم‌کنشی دائمی هستند و دامنه حضور انسان در فضا با تصاویری از حافظه و تخیل در هم می‌آمیزند (پالاسما، ۱۳۹۳: ۸۲) و در نهایت می‌تواند در زبان که یکی از ابزار این فرایند است، بازنمایی شود؛ بنابراین اشکال مادی زبانی و نمادین مانند شعر، قصه، داستان، رمان، نقاشی، موسیقی و غیره همگی توانایی بازسازی واقعیت بیرونی هرچند تاریخی‌شده و گذشته را دارند و می‌توانند به منابع بی‌نهایت شناخت هویت یک پدیده ولو در شکل تقلیل‌دهنده بدل شوند. به این ترتیب در خصوص شهر تهران می‌توان از صدها سند تاریخی و فیلم مستند و عکس و نقاشی سخن گفت و به دنبال بازنمایی چگونگی هویت در آن‌ها بود. چرا که فضاها و مکان‌هایی که توسط هر اثر هنری به نمایش کشیده می‌شوند تجاربی کاملاً واقعی هستند (پالاسما، همان). از سوی دیگر بدن موجودی صرفاً فیزیکی نیست بلکه با خاطره، رویا و گذشته و آینده استعلا می‌یابد به طوری که توان حافظه ما بدون حافظه بدن ناکارآمد است و جهان و بدن در یکدیگر بازتاب می‌یابند (پالاسما، همان: ۵۷). این نوع استعلا از خلال شهر تهران و موقعیت کیهانی بودن آن توجه ما را به سمت نوعی هویت می‌برد که شناخت انسجام/عدم انسجام آن در این بخش بررسی می‌شود.

در این پژوهش اولین پدیده‌ای که ذهن را به سمت بازنمایی نامنسجمی از توپخانه می‌برد، اختلاف نام رسمی که در اسناد شهرداری وجود دارد یعنی نام «امام خمینی» با نام قدیمی و تاریخی آن یعنی «توپخانه» استدر میزان استفاده از این نام‌ها باید گفت هرچه فضای استفاده رسمی‌تر باشد میزان استفاده از نام رسمی آن بیش‌تر (مانند ایستگاه‌های مترو) و هرچه استفاده غیررسمی‌تر باشد نام تاریخی آن متداول است؛ بنابراین در سطح زبانی و معنایی ما با در دسترس‌ترین گسست هویتی یعنی نام این محل مواجه می‌شویم.

از سوی دیگر لاله‌زار که با سینماها و کافه‌های مخروبه‌اش روزگاری نماد تهران مدرن بود و در دوره‌های مختلف سفارت‌خانه‌ها، سالن‌های تئاتر، اپرا، سینما و غیره را در خود جا داده و محلی برای حضور اروپایی‌ها و اعیان بود (بهزادفر، ۱۳۹۰: ۱۳۲-۱۳۳)، اکنون از حمل نشانه‌های مدرن و بازنمایی آنان بر این محل تنها گذری از مغازه‌های الکتریکی باقی مانده که به بورس لوازم الکترونیکی بدل و پویایی فرهنگی خویش را از دست داده است. از سوی دیگر مدرسه دارالفنون که جزء اولین مدارس مدرن ایران بود و به‌نوعی خاستگاه آموزش مدرن نیز محسوب می‌شود، امروز به خاطراتی در سطح ذهن و زبان و اندیشه منتقل شده و حتی بنای آن که شاخصی در معماری مدرن ایران بود (بهزادفر، ۱۳۹۰: ۲۱۵) کارکرد گذشته‌اش را ندارد. به این ترتیب تعامل این محل با گذشته در سطوح زبانی و معماری به حداقل رسیده و می‌توان گفت این نوع انقطاع خود را بر سطح کالبدی نیز کشانده است. با چنین توصیفاتی، در میدان توپخانه در سطح ذهنی با نوعی گسست مواجهیم که در هویت و شخصیت شهری آن خود را نشان می‌دهد.

من در محلات این محدوده بزرگ شده‌ام و حالا هم در همین منطقه زندگی می‌کنم، از حدود ده-دوازده سال پیش واحدهای تجاری و انبارها و کارگاه‌ها روز به روز بیش‌تر شدند و الان در کوچه‌ها و خیابان‌هایی که ما می‌شناختیم خانه‌های مسکونی کمی مانده‌اند، آن مواردی هم که هنوز مسکونی هستند یا اجاره داده‌اند به انبارها و رفته‌اند یا تخریب کردند و آپارتمان ساختند. در کل واحدهای مسکونی خیلی کم شدند … (زن، جوان، شاغل در مرکز کارآفرینی خجسته در خیابان فردوسی، ساکن در محدوده خیابان خیام).

البته باید این نکته را هم ذکر کرد که راهکارهای شهرداری برای ایجاد انسجام فضایی و هویتی این محل معمولاً به‌نوعی گذشته خاص و تاریخی ارجاع می‌دهد، اما این بازسازی نیز در خود هویتی یک‌پارچه حمل نمی‌کند و بنابراین نمی‌تواند به‌نوعی یکپارچگی در هویت بدل شود. پروژه احداث و تجدید بنای ساختمان بلدیه نیز از این دست طرح‌هاست که به نظر می‌رسد نمی‌تواند جز در یک کلیت تاریخی باعث انسجام‌بخشی و در عین حال ساماندهی فضا شود. (فکوهی و دیگران، ۱۳۹۳ الف: ۱۰۸)

 

بی‌هویتی تهران؛ ابدی یا موقت؟

در این پژوهش در قالب سه سطح بدن‌مندی با تمرکز بر توپخانه دریافتیم که این منطقه هویت نامنسجمی دارد؛ جای پرسش است که آیا این هویت به یک دوره زمانی وابسته است؟ به عبارتی آیا هویت نامنسجم تهران امری موقت است یا با گذر زمان به یک هویت منسجم در خواهد آمد؟ در این صورت، آیا این مسأله اتوماتیک است یا به دخالت سیاست‌های دولتی کالبدی و عمرانی و غیره نیاز دارد تا تهران به یک شخصیت شهری بدل شود؟

از سویی که این کلان‌شهر چند میلیونی تا چند دهه پیش، شهری نه در ابعاد که شهری با امکانات یک شهر متوسط بود که بار پایتخت کشور را به دوش می‌کشید؛ اما اکنون سیمای این شهر از ترکیب گروه‌های مختلف سنتی‌تر مانند قومی، روستایی، عشایری، مذهبی، دینی با گروه‌های اجتماعی مدرن‌تر مانند گروه‌های سایبری، زیست‌محیطی، همسایگی، ورزشی و غیره تشکیل شده و این شهر را بیش از هر چیز به یک محیط چندفرهنگی بدل کرده که لزوماً میان هویت‌های قبلی با جدید تعامل برقرار نیست؛ بنابراین یکی از ریشه‌ها‌ی عدم انسجام هویتی شهر تهران بعدی تاریخی دارد.

مسأله دیگر آن است که گروه‌های سنتی‌تر این شهر هویت خود را بیش‌تر در انتساب به ریشه‌های تاریخی خویش تعریف می‌کنند و گروه‌های مدرن‌تر در انتساب به گروه جدیدی که تشکیل داده‌اند؛ بنابراین اینجا با شکل‌گیری نوعی دیگر از هویت مکان‌مندی در تهران مواجهیم که در یک رابطه متناقض در تعریف هویت ساکنان این شهر جایگاه قابل ذکری ندارد. به همین دلیل اگر به یک رویداد رسآن‌های مانند شخصیت‌های منفی سریال‌ها که با لهجه‌ها و زبان‌ها و گویش‌های قومیتی صحبت می‌کنند، اعتراضی در شهرهای قومیتی به پا می‌شود و این دست اعتراض‌ها معمولاً خاستگاه قومی و مکانی دارد، در تهران اعتراضی وجود نداشته که مکان‌محور یا بر مبنای هویت تهرانی و تهرانی بودن افراد باشد (سیارپور، ۱۳۹۳) و اعتراضات ساکنان تهران بیش‌تر در اشکالی مانند شغل‌محوری است و در گروه‌هایی مانند پرستاران یا معلمان و کارگران صنوف مختلف آن‌هم در اعتراض به منافع شغلی، صورت می‌گیرد.

بدن فردی

همان‌طور که گفته شد در معادل‌سازی بدن فردی و شهروندان، لزوماً رابطه‌ تعاملی میان شهروند و بعد اجتماعی بدنش وجود ندارد و این مسأله در نوعی گسست از سیستم اجتماعی در او بررسی می‌شود. در میان داده‌های پژوهشی حاصل از توپخانه به نظر می‌رسد که این نوع بدن نوعی گسست از تاریخ گذشته را بر دوش دارد و از سوی دیگر در آینده نیز با هویت خویش در گسست است؛ زیرا هیچ اتصالی با مکان‌مندی تهران ندارد. در این میان، فضا به دلیل تحمیل خویش بر بدن فردی و ورود آن‌ها به یک رابطه اجباری فرادست / فرودست کالبد انسانی یک موقعیت تضعیف‌ شده که هر لحظه موقعیت تضعیف آن بازتولید می‌شود. ازاین‌رو افرادی مانند زنان تنها که قصد عبور از توپخانه را دارند، در یک رابطه متناقض وارد می‌شوند؛ زیرا این شکل از کالبد می‌تواند در موقعیت بی‌هویت تهران ظاهر شود و از سوی دیگر این موقعیت برای چنین رهگذرانی نمی‌تواند خالی از خطرات و حتی آسیب‌های اجتماعی باشد؛ بنابراین در اینجا نیز نوعی بی‌هویتی درونی‌شده وجود دارد که به نظر می‌رسد امری دائمی است و با گذر زمان نیز نمی‌توان آن را به سمت هویت‌مندی سوق داد مگر آن‌که بتوان با دخالت‌های مدیریتی و اعمال سیاست‌های هویتی، این فضا را به گونه‌ای امنیت بخشید که بتواند برای کالبدهای تنها که حق استفاده از فضا را دارند، مورد استفاده واقع شده و امنیت روانی، جسمی و اجتماعی را تضمین کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تصویر شماره ۳- نقشه خطوط مترو در میدان توپخانه؛ علامت‌گذاری شده نقشه تهران مپ؛ دایره بنفش رنگ مرکزی، میدان را نشان می‌دهد که محل تلاقی خط شرقی- غربی آبی‌رنگ و شمالی- جنوبی قرمزرنگ است.

 

من در این محدوده متولد شده‌ام و ۲۷ سال است که ساکن محله پامنار، کوچه ناظم‌الاطبا هستم. تقریباً از ده سال پیش این محلات شروع به تغییر کرد، امروز از ۲۰ خانه در هر کوچه حداکثر ۴ خانه مانده است، بقیه تبدیل به انبار شده‌اند و ما در مجاورت انبارها زندگی می‌کنیم، امکانات بسیار کم است، مثلاً در این نزدیکی استخر، کلاس‌های آموزشی، فضاهای تفریحی و. مخصوصاً برای خانم‌ها موجود ندارد. خود من برای استفاده از این امکانات به محلاتی که خارج از منطقه و در نقاط دیگر شهر هستند، مراجعه می‌کنم، برای تمام تفریحات مثل دیدن دوستان، پارک، سینما خرید و … از محدوده خارج می‌شوم. …. در کوچه‌ها حتی در روز معتادها هستند و کوچه‌ها بسیار نامناسب‌اند. … (زن، جوان، شاغل در مرکز کارآفرینی خجسته نیکو خیابان فردوسی، ساکن در خیابان ناظم‌الاطبا)

 

بدن اجتماعی

گسست هویتی از تاریخ و آینده در این نوع بدن نیز وجود دارد. گروه‌های اجتماعی دیرزمانی است که در آن در همین قالب بازتولید می‌شوند و حس تعلق ضعیفی میان آنان وجود دارد. اگرچه این عدم گسست و انسجام اجتماعی بر این میدان حادث شده، اما مسئله‌ای است که در طول زمان شکل گرفته و می‌تواند با دخالت سیاست‌های مدیریتی شهرداری احیا شود. این پدیده در بدن‌مندی نیز دیده می‌شود. افراد در گروه‌های اجتماعی به گونه‌ای با فضا وارد تعامل می‌شوند که حس تعلق بدان ندارند. ازاین‌رو در کالبدهای خویش نیز نوعی گذر از آن را حمل می‌کنند. گویی فضای توپخانه محلی برای ماندنشان نیست و دائم در حال حرکت‌اند؛ زیرا بیش از هر چیز این میدان محلی برای تأسیسات تردد شهری مانند مترو است و حتی یکی از گلوگاه‌های مهم آن محسوب می‌شود. مثلاً مسافری که از میدان صادقیه به مقصد شرق تهران وارد مترو می‌شود مجبور است که در این ایستگاه خط خویش را تغییر دهد، اگرچه این مسافر از ایستگاه خارج نشده و رنگ توپخانه را هم نمی‌بیند، اما اعمال این نوع مکان‌یابی‌های تأسیس ایستگاه‌های سیستم حمل‌ونقل عمومی باعث شده توپخانه با حجم وسیع مسافرانی که دائم در آن تردد می‌کنند، یک شخصیت محل عبور بیابد و همین را نیز بر کالبدهای انسانی اعمال کند؛ کالبدهای در حال گذر که هیچ تعلقی به فضا ندارند. به این ترتیب گروه‌های اجتماعی توپخانه به تأثیرپذیری از سیاست‌های فضایی آن نوعی گسست را بر بدن خویش حمل می‌کنند و بی‌هویتی را از این منظر تجربه می‌کنند:

… شاید بتوان گفت شاخص‌های فرهنگی و اجتماعی در پهنه وجود دارند، اما تأکید بر شاخص‌های اقتصادی و غلبه کاربری تجاری بر سبک زندگی ساکنین تأثیر گذاشته و بخش مسکونی را تحت‌الشعاع قرار داده و تضعیف کرده است. ضمن این‌که در پهنه بافت مسکونی عملاً باقی نمانده. و اغلب پاسخگوی نیازهای فرا منطقه است و مخاطب فعالیت‌ها مراجعان از سایر نقاط شهر هستند. باید در راستای ایجاد توازن میان کاربری‌ها در این پهنه برنامه‌ریزی کرد. ازجمله اقداماتی که در این زمینه مؤثر بوده است، سنگفرش کردن خیابان باب همایون است که موجب شده تا خیابان مذکور تا حدی تبدیل به فضای گردشگری و فراغتی برای اهالی شود. از جنوب این پهنه هر چه به سمت پایین می‌رویم، با محله‌های آسیب‌پذیر و مسأله‌دار روبه‌رو می‌شویم (رستمی، مدیر مطالعات اجتماعی شهرداری منطقه ۱۲).

 

 

عکس ۴: پایانه تاکسی، میدان امام خمینی، شهریور ۱۳۹۳

عکاس: علیرضا پورصباغ

 

بدن کیهانی

این نوع بدن که گرایش به ذهنی شدن هرچه بیش‌تر دارد، نوعی بازنمایی سیستم زبانی است و سعی می‌کند تا بدن فردی را در کنترل خویش داشته باشد. کنترلی که در اینجا بحث می‌شود نوعی گرایش قدرتمند همراه با تحت سلطه درآوردن بدن است. در این موقعیت آنچه از تهران در ادبیات و سینما و کلیه متون زبان‌شناختی دیگر بازنمایی می‌شود یک ویژگی مشترک وجود دارد و آن، سراسری بودن، پس‌زمینه بودن و گسسته بودن کالبد و فضا از ماجرای اصلی روایت است (فکوهی و دیگران، ۱۳۹۲: ۲۲۸). به عبارتی تهران در گذشته و حال خود یک گسست و انقطاع هویتی حمل می‌کند و تصویر آن در اغلب نوشته‌های مختلف ادبی از تصویری نامنسجم و گاه تنها گوشه‌ای از واقعیت چندپاره کم‌اتصال است که آن را به توصیف‌هایی از خیابان‌ها، میدان‌ها، محله‌ها و اقشار گوناگون محدود می‌کند (همان:۲۸۴). با وصف این بدون دخالت سیاست‌های مدیریتی قابلیت بازتاب آن را تا آینده نیز دارد. توپخانه نیز با موقعیتی از بدن کیهانی روبروست که به لحاظ تاریخی انقطاع هویتی دارد و تا آینده نیز به همین روال پیش می‌رود. به عنوان مثال بازنمایی از تصور تهران مدرن که روزگاری بر پیشانی این محل به‌ویژه خیابان لاله‌زار حک شده بود امروزه یک خاطره ذهنی است که مملو از احساسات نوستالژیک و یا ضدونقیض است که کاربردی برای بهبود وضعیت این میدان ندارد:

خود میدان توپخانه را داریم و ۷ خیابان که به میدان می‌رسند. خود میدان که شامل ساختمان مخابرات، ساختمان بانک، مترو، بانک سپه است و خیابان‌های اطراف که هر کدام مربوط به صنف خاصی است. مسکونی هم اصلاً در این محدوده نداریم. این محدوده مرکز اقتصادی است و از طرفی بسیار آلوده و شلوغ. توپخانه به خود میدان می‌گویند و خیابان‌های اطراف همه به اسم خودشان معروف‌اند و جنس‌هایی که می‌فروشند، مثل لاله‌زار که معروف به صنف الکتریکی است، پشت شهرداری هم الکتریکی و صوت و تصویر است و… از مزیت‌های این محله قدیمی بودن آن است و این‌که اینجا قطب اقتصادی است و فعالیت‌های بازاری و تجاری رونق بیش‌تری دارد. اصنافی که اینجا هستند همه سابقه طولانی دارند و از قدیم هر کدام از این خیابان‌ها در ارتباط با یک صنف مشخص شهرت داشته است؛ اما از معایب این محدوده ترافیک زیاد آن است، مخصوصاً تردد پیک موتوری‌ها که واقعاً موجب سلب آسایش در این محل هستند (مرد، میان‌سال، مدیر یک مرکز تعمیر گوشی تلفن در خیابان لاله‌زارـ اکباتان، ساکن خارج محدوده پژوهش)

 

ادامه دارد

 

 

[۱] مقاله مشترک ناصر فکوهی و فاطمه سیارپور (کارشناس ارشد انسان­شناسی دانشگاه تهران)

[۲] Stuart Hall