شهر به‌مثابه بدن: نگاهی انسان‌شناختی به میدان امام خمینی (بخش سوم)

شهر به‌مثابه بدن: نگاهی انسان‌شناختی به میدان امام خمینی (توپخانه) تهران با تأکید بر رابطه کالبد انسانی و فضای شهری[۱]/ ناصر فکوهی و فاطمه سیار‌پور

بخش سوم

 

یافته‌های پژوهش

شهر، شهروند و کالبد انسانی

هاروی به نقل از رابرت پارک[۲] می‌گوید شهر به عنوان موفق‌ترین تلاش انسان برای ایجاد جهانی که بتواند در آن زندگی کند، به زیست‌گاهی اجباری بدل شده و اگر انسان از ماهیت کارش درک درستی نداشته باشد، با ساختن شهر خود نیز را بازآفرینی کرده است (آقازاده، ۱۳۸۹: ۱۶۶). به نظر می‌رسد این هشداری است که شهر می‌تواند در هر شکل خود محل بازنمایی وجود انسانی باشد و از آنجا که هرگونه عدم درک درست از وجود انسانی می‌تواند بر موقعیت شهری و سازه‌های فنی و انسانی آن مؤثر باشد، بنابراین باید گفت شهر آینه وجود شهروندان است و هر فرهنگی آینه منعکس‌کننده شهروندان خاص خود است. چنآن‌چه پالاسما[۳] معتقد است «شهر و کالبد من همدیگر را تکمیل می‌کنند» (شیرازی، ۱۳۹۱: ۴۸)؛ اما از سوی دیگر مفهوم شهروند بیش از هر چیز دیگر، یک مفهوم کالبدی است که در یک موقعیت بدنی[۴] تعریف می‌شود و هویت انسان را در سطح فردی و جمعی به‌صورت فضایی قابل رؤیت در معرض دیدن، خوانش و ارزیابی دیگران قرار می‌دهد (لوبروتون، ۱۳۹۲: ۷)؛ بنابراین هر شهروند به‌مثابه یک کالبد، می‌تواند یک فضا تلقی شود که موقعیت فضابودگی آن امکانات گوناگونی را در اختیار وی و پس از آن با وارد شدن به یک رابطه دوسویه، در اختیار شهر و شهروند قرار می‌دهد. با این تعریف، شهر نیز به یک موقعیت بدنی بدل می‌شود که خود را به‌مثابه یک فضا در معرض دیدن، خوانش و ارزیابی دیگران واقع می‌کند. چنان چه در نزد پالاسما، در درک و دریافت فضا، کالبد و فضا به هم می‌آمیزند و یکی می‌شوند به گونه‌ای که در نهایت ما با یک کالبد- فضا، یعنی موجودیتی درهم‌تنیده و متحد مواجه می‌شویم (شیرازی، ۱۳۹۱: ۴۱). پس گوناگونی شهرهای دنیا از منظر فضایی می‌توانند توضیحی برای گوناگونی کالبدهای انسانی باشد. این توضیحات ذهن را بیش از هر چیز به سمت مفهومی می‌برد که به شخصیت و ویژگی‌های شهری دلالت داشته و هویت نام دارد. بنابراین کالبدهای گوناگون، هویت‌های گوناگون از شهر را به معرض نمایش می‌گذارند و شهر نیز خود را در کالبدهای گوناگون بازنمایی می‌کند؛ بنابراین باید پرسید در همانندی شهر و شهروند از منظر کالبد، سطوح شهر کدام‌اند؟

پاسخ این پرسش از دو منظر قابل طرح است. نخست از منظری عام که می‌توان درباره موقعیت شهری‌بودن و فارغ از تحدید آن به نوع، گروه و حتی نام خاصی از یک شهر پاسخ داد و سپس آن را در قالب شهر تهران یعنی موضوع این پژوهش طرح و بررسی کرد. در اینجا برای ورود به بحث ابتدا آن را در موقعیت عام طرح می‌کنیم:

همان‌طور که در بخش نظری گفته شد، شهر کالبدی سه سطحی است که در یک موقعیت پویا و در عین حال دوسویه فرد، گروه‌های اجتماعی و بازنمایی‌های کیهانی و ذهنی را با هم ترکیب می‌کند و هر لحظه بر پیچیدگی‌های درک موقعیت خویش می‌افزاید و خود را به‌مثابه بدن تثبیت می‌کند. در این میان مانند هر بدن دیگری، وجهی بیولوژیک دارد که بیش از هر چیز کارکردی است یعنی به دنبال بقای زیستی و حیاتی آن است و از سوی دیگر بازهم به‌مثابه بدن می‌تواند وجوهی زیباشناسانه، فرهنگی و نمادین داشته باشد. با توصیف این بر جامعه پژوهش یعنی «میدان توپخانه» متمرکز می‌شویم.

 

تهران بی‌هویت و مدیریت آن

بدن فردی

در نگاهی تاریخی از همان زمانی که تهران از درون روستای خوش آب و هوای کنار ری شروع به رویش کرد تا همین چند دهه پیش، مؤلفه‌های هویتی خاصی داشت که در ظاهری یک‌پارچه‌تر می‌توانستیم آن را تهران بنامیم؛ یعنی مجموعه‌ ویژگی‌هایی که در اشکالی مانند زبان، معماری، لباس، آداب و رسوم و غیره خود را نشان می‌داد و اگر در تهران از هر فردی می‌پرسیدی اهل کجایی، می‌توانست در یک مرز مشخص و قابل استناد خود را منسوب به این شهر بداند و پاسخ قطعی بدهد؛ اما در حال حاضر این وضعیت دگرگون شده است. «هویت تهرانی» هویت جدیدتری است که در سال‌های اخیر پیدا و موجب تأثیرگذاری شده و این هویت بیش از هر چیز یک هویت مکان‌محور است؛ یعنی هرکس که ساکن تهران باشد، صرف نظر از منشأ قومی و زبانی و زمان مهاجرت خود یا اجدادش به تهران می‌تواند خود را «تهرانی» بنامد (فکوهی و دیگران، ۱۳۹۲: ۶۴).

واقعیت آن است که «برخی خیال کرده و می‌کنند که تهران از آن تهرانی‌هاست! آنچه در حقیقت متعلق به تهرانی‌هاست، یک روستای کوچک عهد آقامحمدخان قاجار است. تهران را به عنوان یک شهر، مهاجران ساخته‌اند»(حسین لی:۱۳۸۷،۱۳) و این مسئله به دلیل سه موج مهاجرت افراطی توسط نظامیان، کارمندان اداری و کارگران ساختمانی، کارگران صنعتی و خدماتی و دانشجویان اتفاق افتاد تا این شهر را کاملاً دگرگون ساخت و از آن هویتی جدید خلق کرد (فکوهی و دیگران، ۱۳۹۲: ۵۱). اگرچه هویت تهرانی یک هویت قدرتمند و تأثیرگذار است اما یک هویت متشکل و یک‌پارچه نیست؛ زیرا در شهر تهران سبک‌های مختلف زندگی حضور دارند و افراد از گروه‌های مختلف در یک فضای تعاملی زندگی می‌کنند.

این وضعیت تاریخی در میدان توپخانه کاملاً ملموس است. از یک‌سو عناصر تاریخی در میدان خودنمایی می‌کنند و از سوی دیگر عناصر مدرن در آن حضور دارند. به طور مثال تردد با کالسکه در کنار اتومبیل یا ساختمآن‌های قدیمی در کنار ساختمان‌های امروزی که بیش‌تر کاربرد تجاری یا کاربرد اداری(مانند ساختمان مخابرات) دارند، نشان می‌دهند با حوزه‌ای مواجه هستیم که بیش از هر چیز هویت تاریخی منسجمی را حمل نمی‌کند و بنابراین در درجه‌های مختلفی از ابعاد کارکردی، زیبایی‌شناسی و بیولوژیکی شهر واقع‌اند. این مسأله آنجا خود را بهتر نمایان می‌سازد که بدن افراد در تردد خود را در اشکال مختلف بازنمایی می‌کند و از بسیاری از گونه‌های مرسوم جامعه در حال حاضر در آن وجود دارد:

 

                   

عکس ۱: میدان توپخانه، شهریور ۱۳۹۳                                            عکس ۲: میدان توپخانه، شهریور ۱۳۹۳

 

عکاس: علیرضا پورصباغ

 

با وصف این توپخانه محلی برای بازنمایی هویت‌های فردی است که در قالب بدن افراد خود را نشان می‌دهد و گویی عرصه‌ای برای کشمکش میان هویت فردی و جمعی آنان با محوریت بدن است. در توضیح بیش‌تر باید گفت تهران شهری متعلق به هیچ گروه قومیتی، جنسیتی، سنی، شغلی و غیره نیست ولی همه این گروه‌ها در آن حضور دارند و چنان چه در عکس‌ها دیده می‌شود بدنی که با حضور خود در اجتماع بیش از هر چیز نماد یک فرهنگ است، به تنهایی تردد می‌کند و از خُرده‌فرهنگ‌ها و فرهنگ خویش بیگانگی مکان‌محورانه دارد و در عین حال بدان متصل است. در این سطح بدن یک طبیعت غیرقابل انکار نیست که در همه‌جا به‌صورت یکسانی عینیت یابد و بتواند بلافصل خود را به مشاهده‌گر نشان دهد (لوبروتون، ۱۳۹۲: ۳۸)؛ بنابراین در یک کلیت در اینجا بدن فضایی بدون انتساب به خُرده‌فرهنگ‌ خاصی منتسب نیست و در عین حال هم هست و این دوگانگی یک بدن را در عین حال که فردی می‌داند اجتماعی می‌کند و حتی در عکس‌های موردی بالا که بیش از هر چیز یک موقعیت «ندانم‌گویی[۵]» است خود را به شکل برجسته‌ای نشان می‌دهد و این مسئله عدم انسجام در هویت کالبدی و در سطحی دیگر در هویت شهری را نمایان می‌سازد. البته این نکته قابل ذکر است که قصد دفاع از پدیده یک‌سان‌سازی[۶] بدن‌ها نیست. بلکه توپخانه فضایی برای گسیختن و در عین حال اتصال به فرهنگ خاستگاه یک بدن و مانند والدینی که عامل بیولوژیکی پیدایی فرزند/ بدن هستند، فرهنگ را در این سطح مانند همان کارکرد می‌داند. از سوی دیگر رابطه هم‌زمان انفصال/اتصال بدن افراد به فضای توپخانه و رفت و آمد میان این دو گویای آن است که هژمونی و تسلط بدن فردی نسبت به فضا در حدی نیست که بتوان از موقعیت بدن فردی دفاع کرد. مثلاً در این پژوهش زنان بسیاری وجود دارند که با وجود حضور اجباری و همیشگی‌شان در این میدان، مجبورند الزامات بدنی خاصی را برای تردد شامل نگاه‌داشتن صورت در یک جهت خاص یعنی روبه جلو، عدم صحبت کردن خصوصاً با صدای بلند با دیگران، تغییر مسیر و غیره، رعایت کنند. به عبارتی مرز هنجارشکنی از طریق بدن برای زنان بسیار ظریف و شکننده است و علاوه بر زنان به کنشگران دیگر هم‌بستگی دارد که آموخته باشند چگونه این نمادها و احساس‌ها را بشناسند و چگونه آن را به نظامی از ارزش‌ها و حس‌ها منتقل کنند (لوبروتون، ۱۳۹۲: ۷۹). در این صورت اگر تعاملی میان نمادهای بدنی زنانه و دریافت ارزشی مردان صورت نگیرد، زنان نمی‌توانند به آسودگی در آنجا تردد کنند. این موارد در مجموع نشان می‌دهد این سطح بدن در ارتباط با فضا به نفع بدن سطح بعدی یعنی بدن اجتماعی خود را کنار می‌زند.

محدوده ازنظر دسترسی و وسایل حمل‌ونقل مشکل ندارد، اما به دلیل نامناسب بودن محیط ازنظر رفت و آمد بیش از حد مردان در محدوده و بعضاً مزاحمت‌های کلامی و نگاهی اگر امکان تغییر محیط وجود داشت تمایلی برای ماندن در این منطقه نداشتم… حتی برای این‌که کمتر در معرض مزاحمت‌ها یا نگاه‌های نامناسب باشم از مسیری ثابت و هر روزه تردد می‌کنم و مسیر خود را تغییر نمی‌دهم و جز مسیر رفت و آمد به محل کار هیچ ارتباط دیگری با سایر نقاط پهنه ندارم. صرفاً به دلیل موقعیت شغلی خود در این محدوده رفت و آمد دارم و حتی زمانی که بین ساعت‌های کاری وقت آزاد دارم، از محل کار خارج نمی‌شوم(زن، جوان، کارمند کتابخانه ملک، ساکن خیابان قائم‌مقام).

 

 

[۱] مقاله مشترک ناصر فکوهی و فاطمه سیارپور (کارشناس ارشد انسان­شناسی دانشگاه تهران)

[۲] Robert E. Park

[۳] Juhani Pallasmaa

[۴] bodily

[۵]Agnosticism

[۶] uniformity