زیباییشناسی فاشیسم/ ناصر فکوهی/ بخش یک
از وین تا مونیخ: زیباشناسیِ فاشیسم/ قسمت سوم
دو فرآیند به موازات هم در حال انجام گرفتن بود. از یکسو، با تضعیف تدریجی و اضمحلال احزاب سنتی، طرفداران آنها بهسمت نازیها گرایش پیدا میکردند (مثلاً کمونیستها که بسیاری از آنها فریب شعارهای مردمپسندانهی هیتلر را خوردند) و از سوی دیگر بسیاری از کسانیکه بهکلی با مشارکت سیاسی بیگانه بودند، بهویژه روستاییان و بسیای از سایر اقشار حاشیهنشین بهصورتی گسترده وارد کارزار انتخاباتی میشدند و هیتلر را با آرای خود تقویت میکردند.
درک بهتر عملکرد و گرایش فاشیسم به پرکردن کل فضای اجتماعی نیازمند آن است که در نگاهی گستردهتر، رابطهی میان دو نوع جامعه، جامعهی آزاد و جامعهی توتالیتر (فراگیر) را در نظر بگیریم. ایدئولوژی فاشیستی خود گونهای از ایدئولوژی فراگیر بهحساب میآید. فاشیسم درپی آن است که «فردیت» را در تمام ابعادش نابود کند. در دیدی کلی، میزان پیشروی در این فرآیند بستگی به درجهی فراگیری دولت دارد و ابزار سنجش آن، کمیت و کیفیت پدیدهی اطاعت نسبت به دولت و به ایدئولوژی حاکم است. هر اندازه دولت فراگیرتر باشد، درجهی بیشتری از اطاعت را میطلبد. اطاعت خود، بر طیفی حرکت میکند که در یک سویش سکوت و انفعال قرار دارد و در سوی دیگرش بیان آشکار و تأکیدشدهی آن در گفتهها و نوشتهها و سرانجام در همهی حرکات حتا در صوریترین شکل آنها، یعنی سادهترین رفتارهای روزمره، پوشش، صورت ظاهر و … البته همهی سازمانهای اجتماعی از کوچکترین آنها (خانواده) گرفته تا بزرگترین آنها از سازمانهای ملی نظیر ارتش و احزاب سیاسی گرفته تا سازمانهای بینالمللی، همگی دارای کُدها یعنی معیارهای ضابطهمندی در رفتارها هستند. هر اندازه درجهی فراگیری این سازمانها بیشتر باشد، شکل خارجی اطاعت باید صورتیتر گردد. گروهی از سازمانها نظیر ارتش، اطاعت را بهصورت رفتاری محوری و عقلانی درمیآورند که شکل خارجی، نوع و میزان آنرا بلافاصله (مثلاً از طریق اونیفورمها و نشانها) به عاملان اجتماعی دیگر مینمایانند. در رژیمهای فراگیر توجه و تأکید بر صورت ظاهر اشیاء و آدمها از وسواس نسبت به ابراز آشکار اطاعت سرچشمه میگیرد.
البته باید توجه داشت که حرکت از نوع جامعه آزاد به نوع جامعه فراگیر در طیفی گسترده قرار دارد. وجود جامعه آزاد یا فراگیر بهخودی خود و لزوماً به مفهوم آن نیست که در چنین جامعهای نتوان نهادهایی کمابیش پراهمیت از نوع دیگر یافت. غالباً کارکرد این نهادهای اجتماعی یا ترکیب اجتماعی آنهاست که گرایش به آزادی یا به توتالیتاریسم را در آنها دامن میزند. مثلاً نهادهای نظامی طبعاً به نوع دوم و نهادهای علمی کمابیش به نوع اول گرایش دارند.
تقابل فراگیر یا توتالیتر را میتوان در جدول ۲ نشان داد.
جدول ۲
اطاعت (جامعه آزاد) /اطاعت (جامعه فراگیر)
ارادی / اجباری
نسبی / مطلق
واقعی / صوری
کارا / خنثی
تبلور اطاعت در محتوا / تبلور اطاعت در شکل
تعیین، تغییر، تعدیل و کنترل محتوا / تعیین، تغییر، تعدیل و کنترل کنترل شکل
نمادگرایی مدلول / نمادگرایی دال (نشانهگذاری حرکات و اشکال، پوشش، آرایش و رفتار)
محتواهای سخت، اشکال نرم / محتواهای نرم، اشکال سخت
پتانسیل نسبی زیاد در قابلیت تنوع / پتانسیل نسبی زیاد در قابلیت تنوع
اشکال محتواها
افزایش اهمیت در هرمنوتیک محتوا / افزایش اهمیت در هرمنوتیک اشکال
تدقیق محتواها، ابهام و گوناگونی محتواها / تدقیق اشکال، ابهام و دگرگونی اشکال
در این جدول میتوانیم تفاوتهای اساسی میان نظام دموکراتیک و نظام توتالیتر را در ایجاد اطاعت نسبت به حاکمیت سیاسی مشاهده کنیم. در همهی نظامهای سیاسی اطاعت حکومتشوندگان از حکومتکنندگان امری ضروری است. این امر در واقع بیانگر انتقال خشونت از پایه به مرکز است. اما در نظام دموکراتیک، مکانیسمهای اجتماعی بهگونهای عمل میکنند که اطاعت در ذهن انسان ارادی و اختیاری بهنظر میآید. نظام دموکراتیک درپی ایجاد اطاعت مطلق نیست بلکه اطاعت را تنها یا بیشتر در حوزههایی میخواهد که برای تداوم حاکمیت سیاسی ضروری هستند. بههمین دلیل آزادی فردی در این نظام رو به افزایش میگذارد. نظام دموکراتیک مکانیسمهایی را به اجرا میگذارد تا افراد بتوانند از آزادی خود بدون لطمه زدن به قدرت سیاسی بهره برند. مهمترین این مکانیسمها ایجاد تکثر بهویژه در شکلهاست. درحالیکه از لحاظ محتواها با شمار بسیار اندکی روبهرو هستیم. بهعبارت دیگر چند محتوای اساسی میتوانند در اشکالی بیشمار عرضه شده و حکومتشوندگان با انتخاب این اشکال متعدد احساس آزادی بسیار بیشتری داشته باشند. بههمین دلیل در این نظام بیشتر بهمعانی توجه میشود تا به قالبها و بیشتر به مدلولها اهمیت داده میشود تا به دالها و افراد از قدرت بسیار زیادی برای تفسیر محتواها برخوردارند. نتیجهی کلی کارا شدن نظام در زمینهی اطاعت سیاسی است. در نظامهای توتالیتر در تمامی موارد فوق در نقطهای مقابل قرار میگیریم. اطاعت در اینجا اجباری و مطلق است و بههمین صورت نیز درک میگردد. مطلق بودن اطاعت که در واقعیت اجتماعی، بهدلیل تفاوتهای ذاتی و بیشمار انسانها با یکدیگر امری ناممکن است، سبب میگردد که نظام بهتدریج محتوای اطاعت را به سود شکل آن بهکنار بگذارد. بهمعنای دیگر رفتهرفته دیگر از افراد خواسته نمیشود که به چیزی اعتقاد داشته باشند بلکه تنها خواسته میشود که تظاهر به اعتقاد به آن چیز کنند. این امر خود نظام را بهسوی صوری شدن و نمایشی شدن هرچه بیشتر رفتارها سوق میدهد. در نتیجه نمادگرایی دالها یعنی قالبها بهشدت اهمیت مییابد. هرگونه شکل، ظاهر، حرکت، حالت، هرگونه استفادهای از واژگان و اصطلاحها و بیانها، و … بهشدت زیر ذرهبین قرار میگیرد و در هر نشانهای اطاعت یا عدم اطاعت نسبت به نظام جستجو میشود. صوری شدن طبعاً، اطاعت را به یک نمایش تبدیل میکند که افراد میتوانند بدون توجه به اعتقادات شخصی خود در آن نقش حامی نظام سیاسی را ایفا کنند. و این خود بزرگترین خطری است که اینگونه نظامها را تهدید میکند زیرا آنها را از درون پوک کرده و آماده فروپاشی میسازد.
اما اگر بخواهیم بار دیگر به مورد خاص فاشیسم آلمانی باز گردیم باید آنرا در تحلیل نهایی، ترکیبی پیچیده از نظامیگریِ صنعتی، عقلانیگرا و اقتدارمدار پروس در آلمان شمال شرقی و رومانتیسم روستایی و مبتذل آلمان جنوب غربی بدانیم. خشونت و رومانتیسم دو پایهی اساسی زیباشناسی فاشیستی هستند.
فاشیسم، تکنولوژی صنعتی را بهکار گرفت تا «رومانتیسم» نژادپرستانهی خود را بهکرسی نشاند. وسواس غریب هیتلر در آن بود که به «پاکی» و «ناب بودن» دست یابد، به هندسهای اجتماعی، به داروینیسمی اجباری و شتابزده، «کمک به طبیعت» برای از میان بردن تمام «ضایعات» و «ناخالصی»های آن. کشتار سیستماتیک معلولان جسمی، بیماران روانی، منحرفان جنسی، کولیها، کمونیستها، مخالفان، یهودیان، اسلاوها و … تلاشی بود برای دستیابی به آنچه فاشیسم «زیبایی ناب» و طبیعی میدانست، تلاشی بود بیمارگونه برای رفتن تا اوج منطق زیباشناسی ارسطویی. هریک از این گروهها مظهر نوعی خروج از قاعده، خروج از نظم و تقارن بود: نظم جسمانی، روانی، اخلاقی، نژادی یا ایدئولوژیک.
فاشیسم نهفقط بر آن بود که از تکنیکهای هنری در «صحنهپردازی» ایدئولوژی خود استفاده برد ـ و در این راه نخستین قدمها را در زیباشناسی سیاسی مدرن برداشت ـ بلکه توانست مفاهیم ایدئولوژیک و ریشهای عقاید خود را به تمام عرصههای هنر مدرن تعمیم دهد.
هنر پیشتاز وین، اندیشهی پویا و آیندهنگر جامعهی وایمار، میرفت تا در چرخدندههای این واکنش سهمگین اجتماعی خُرد شود. فاشیسم نخستین نمایش از ترکیب هولناک تکنولوژی و هنر، ایدئولوژی سیاسی و زیباشناسی در قرن بیستم را عرضه کرد و الگویی ساخت که پس از آن بارها و بارها بهکار گرفته شد.
منابع
- Kant (E.), Unique Fondement d’une Démonstration de l’existence de Dieu, trad., A. J. Festugière; Vrin, 1967, pp. 146 ـ
- Hegel (F.), Esthetique; trad. S. Jankelévitch, Flammarion coll. Champs, 1979, pp. 9 ـ
- Platon, Timée; trad. E. Chambry; Garnier ـ Flammarion 1969; pp. 411 ـ
- _____ , Op. cit. p. 447.
- Aristote, Politique, VII, 4, 1326 ـ ۲ ـ
- Philon d’Alexandrie, De Opificio Mundi, in, les Œuvres de Philon d’Alexandrie; trad. Arnaldez; Le Cerf, 1961, pp. 151 ـ ۱۵۷.
- Aristote, Politique, I, 5, 1254 b. 10.
- Aristote, Politique, 8, Vrin, 1977, pp. 53 ـ
- Platon, La République, IV, trad. R. Baccou; Garnier-Flammarion, 1966, pp. 196 ـ
- Hèrodote, Enquete, Livre I, 138, trad. Andrèe Barguet, Paris, Gallimard, 1985. P, 115.