بوطیقای شهر – بخش ۵۷

پیرسانسو- برگردان ناصر فکوهی و زهره دودانگه

** می‌توانیم چنین پاسخ دهیم که چنین رویکردی، شاید، برای شهرهای مدرن مناسب باشد، اما نه برای شهری که ما درباره‌اش مطالعه میکنیم (به ویژه در ایالات متحده که در آن ایستگاه های اتوبوس بین شهری که با سبک خاص خویش همواره با ایستگاههای راه آهن رقابت کرده اند). این توافق نیت ما را برآورده نمی‌سازد. به گمان ما اینجا بحث بر سر دو گونه راه متفاوت است. جامعه شناس یا به قول بوتور، شاعر، می تواند از متنی رمزگشایی کند که مشتری‌های یک سوپر مارکت به قوانین ذکر شده در آن احترام میگذارند اما نسبت به آنها شناختی ندارند… تنها اوست که از خلال شاخص‌ها می تواند احساس و اندیشه و میل شهر را خوانش کند. او تنها زمانی از کار خود خوشنود میشود که به نظام [مورد نظر] خود پایان دهد و آن را تحلیل کند. در سطح یک شاعرانۀ فضای شهری، ما مکانی را ممتاز می دانیم که به صورتی بلافصل و مستقیم شهر را در اختیار کسانی میگذارد که در آن رفت و آمد میکنند. چنین کسانی نیازی به آن ندارند که دارای سلیقه ای خاص با، رویکردی مشخص در زمینۀ سیاسی یا دینی باشد. شهر هم‌اکنون آنجاست، در باربران و راهرو و بوفۀ سوپرمارکت که به نظر می‌رسد جنبه‌ای جزئی از شهر را عرضه می‌کنند. اینها تجربه هایی گریزناپذیر هستند که نمیتوان آن را پشت سر گذاشت، نمی‌توان به ضرب این و آن اصلاح و تغییر، یا با ادغام پی درپی داده ها، یا با به نمایش گذاشتن بدیهی قوانین بنیادین آنها را نادیده گرفت.

** از یک سو، مکانی که در آن جوهره و هستی به گونه‌ای تفکیک ناپذیر درهم آمیخته میشوند، در تریبونی که من از آن در حال سخنرانی مستقیم برای مردمی هستم که به صورت بلافصل و با قطعیت [تصور می‌کنند] معنا[ی سخن من] را درمی‌یابند (هرچند خطری «خواننده» را تهدید می‌کند: اینکه سخنران متأسفانه «منظور خود را» بد «برساند»). از سوی دیگر، مکانی که در آن جوهره (برنامۀ گردانندگان، بازاریابی، بنیاد کارکردی سوپرمارکت‌ها) پیش از وجود مطرح می‌شود، به همین دلیل به همان میزان با همان سهولت عمل میکند که هرگز شکل نگرفته بود– و این خود فراخوانی است به رمزگشایی برای بازیافتن نیات گردانندگان یا واکنشهای مشتریایی که بسیار کمتر از حد تصور قابل پیش‌بینی و شفاف هستند.
** برای آنکه نشان دهیم دیدگاه ما تا چه اندازه از چشمانداز بوتور فاصله میگیرد، باید بگوییم که اگر قرار بود یک آمارگیری از کالاهای اقتصادی انجام بدهیم، خیال خود را نه به سوی سوپرمارکت، بلکه به سوی بندری همچون لندن هدایت می‌کردیم: نه برای آنکه محصولات «وارداتی» (و ما به جای «وارداتی» می گوییم «تخلیه شده از کشتی» و در همین تفاوت نوشتاری می توان تفاوت در جهت گیریها را مشاهده کرد) یا محصولات «صادرانی» را به ظرفیت اقتصادی یا به سلایق اهالی لندن برسانیم، یلکه برای آنکه در این [شهر] انبار بزرگ و شگفت انگیز قدم بگذاریم. یک لندنِ به همان اندازه افسانه ای که واقعی، [شهری] که ثروت جهان را در خود پذیرا می شود، و یا بهتر بگوییم آنها را گردآوری می‌کند، تغذیه میکند، و در لنگرگاهها و در بانکهایش آنها را به سرمایه تبدیل میکند، بندری که با انبوهی از قایقهای کوچکی محاصره شده، متعلق به کشتی‌ها بزرگ و آکنده ای که باید زود خالی شوند؛ در عصری که همه ادویه ها، طلاها، چای، عاج، داروها، همه و همه هنوز به زبانهای اصلیشان سخن می گفتند، این بندر در آبهایش بازتابی داشت از تمام محصولات و برداشت های جهان- آن هم با سایه ای از اندوه برخورداری از چنین ثروتی.
** در اینجا هم، گام های بیدار، رویایی پرجنب و جوش در میانۀ تمام این ثروتها، تمام این بارها و تمام این دریانوردان، تمام این آبها و لنگرگاه ها، به نظر ما و برای پروژۀ ما گویاتر از یک رمزگشایی هستند. مسئله آن نیست که با ارائۀ یک بیلان عمومی از پایتخت انگلستان به نتیجهای از فعالیتهای بندر آن رسید، بلکه باید با فرایندی موشکافانه، کنترل شده، با ترسیم مرزها، با حرکت از این بندر بتوان یک شهر-انبار را توصیف کرد، به گونه ای که عبارات و اصطلاحاتی همچون بندر لندن، برجها، باغهای لندن، مافیا و صاحبان ثروت لندن را به گونه‌ای که مرتبط با جوّ آنجاست، را بتوانیم بفهمیم. به همین ترتیب، ما به کیهان به گونه ای نمی اندیشیم که خود را در آن جایابی کنیم، بلکه جهان خود را به مثابۀ افق همه آفاق به ما می نمایاند. ما سخن می گوییم، ما جملاتی می‌سازیم که گامهای بزرگ به سوی آینده برمی‌دارند و انگشت خود را به سوی کلیت یک میدان زبانی نشانه گرفته اند که هرگز مطرح نبوده است. ما بدون خستگی به پیش میرویم و اندک اندک شهری را کشف می کنیم که بنابر تعریف نمی‌توان از فراز صرفا عبور کرد زیرا در این صورت باید آن را ترک کنیم، دیگر نخواهیم توانست با آن درگیر شویم، با پیچ و خم‌ها، سایه ها و شریان های پرشورش، با بن‌بست های آرامترش و در یک کلام با تمام گوناگونی‌هایی که به آرامی کشفشان میکنیم، با تمام چیزهایی که از دوران کودکی برای ما نشانهای از وجود یک شهر بوده‌اند.