بوطیقای شهر- بخش ۳۹

پیر سانسو برگردان ناصر فکوهی و زهره دودانگه

چه شکلی از تقدس یابی فضا را برگزینیم؟ بر چه ضرورتی اتکا کنیم؟

در این نقطه از کارمان می‌توانیم نوعی تمیز قائل شویم. ما این جدول از چند شکلِ امر قدسی شهری را ]به این قصد[ ترسیم نکرده بودیم که به صورتی مشخص و متمایز بر آن ها تکیه بزنیم. می‌دانستیم که باید دست به گزینش بزنیم و موضع گیری هایمان چاره ای جز انتخاب برایمان باقی نمی‌گذارند. ما می‌خواستیم نشان دهیم که فضای شهری همواره تقدس‌زدایی نشده و قصد داشتیم از چند تقدس‌یابی کهن در آن سخن بگوییم.

این شکل‌های قدسی همگی میان خود در سازگاری نیستند. برای نمونه استعلاءِ امر قدسی قرون وسطایی بر خلاف جهت باطن‌گرایی امر قدسی، که توسط شاگردان یونگ مطرح شده، قرار می‌گیرد.جا افتادن نوعی آزادی انقلابی به سختی قابل همسازی با نظم از پیش تعیین‌شده‌ای است که دو شکل نخستین امر قدسی، که پیش‌تر از آن نام بردیم، ایجاب می‌کنند. در مرحله دوم، این اشکال قدسی خط سیرهای ممتاز متفاوتی را پیش روی ما قرار می‌دهند: راه‌هایی که به کاتدرال، به وحدت انسان و خدا رهنمون می‌شوند، یا مسیرهای هندسی ماندالاها یا حتی محله‌هایی که انقلابیون زیرپا گذاشته‌اند، خط سیرهایی درون چشم‌اندازهای سورئالیستی، مکان‌هایی حیرت‌آور و قاعدتاً غیر قابل پیش‌بینی. چه چیز مشترکی میان مکانی که قرارگیری دقیقی دارد همچون یک کاتدرال، و چهارضلعی‌هایی همچون برخی ماندالاها وجود دارد، یا میان این ها و خط سیرهای پرپیچ و خم یک راهپیمایی مردمی یا شکل های زودگذر یک زیبایی رعشه آور! ما حتی قصد نداریم که مفاهیم شهر را در برابر یکدیگر قرار دهیم. ما در سطح آن چیزی که نمایان می‌شود، ناسازگاری‎های جای شناختی را مطرح می‌کنیم.

حال اگر مساله ما انتخاب میان این یا آن مورد از این شکل های امر قدسی باشد، انتخابمان چه باید باشد؟ و تازه باید بر این نکته هم تاکید کنیم که ما نمی توانیم چندان بر امر قدسی قرون وسطایی – که در دوران مشخصی جای گرفته- تأمل کنیم، زیرا با دورانی که در پی شناختش هستیم انطباق ندارد. اگر خواسته باشیم به شاگردان یونگ باور بیاوریم باید بگوییم که شهرهای مدرن وقتی واقعی هستند وقتی روح انسان را راضی می کنند، تجسمی از شکل های نمادین بنیادین را نشان می‌دهند- درست همچون فلان افسانه پرداز ایتالیایی یا فلان شهرک آفریقای غربی که ساختارهای ویژه خود را بازیافته است. ما نمی توانیم در اینجا درباره این جهانشمولیت مفروض تصمیم بگیریم، اینجا، ما نمی توانیم درباره این جهانشمولیت مفروض تصمیم بگیریم، جهانشمولیتی که اساسش غلبه بر «خود» است. بهر رو ما در اینجا با نوعی «جاودان‌انگاری» روبرو هستیم که نمی‌تواند با موضع گیری‌های تاریخی‌مان سازش یابد. در نتیجه ما با سهولت بیشتری آن ضمانت را که گمان می‌رود آزادی به ما می‌دهد، می‌پذیریم: یک آزادی در آنِ واحد جمعی، زیرا همچنان بر شهرهای ما تاثیر می‌گذارد، و یک آزادی فردی زیرا ما ]به صورت فردی[ تجربه اش می کنیم. و همانگونه که تلاش کردیم نشان دهیم این آزادی، فضای شهری را از هر معنایی و از هر نوع جهت گیری، تهی نمی‌کند. این آزادی به فضای شهری جان تازه ای می دهد و به آن جدیت یک امر مطلق را می دهد… حال امر قدسی پیشگویانه (غیبگویانه) باقی می ماند که آن را نزد شاعرانی چون ژرار دونروال و آراگون می یابیم. و آن هم از این جهت که آن ها از خود منادی‌های یک سنت تاریخی را می سازند، یک فراواقعیت شهری، (این عبارت در متن نبود)، و از تمام اعتبار خود برای تایید کار ما بهره می برند. آن ها این کار را با حساسیت خویش، با گفتارهای پیشگویانه‌شان، انجام می‌دهند، و گاه شهر بخشی از نبوغ آن‌ها را به ما انتقال می‌دهد، شهر می پذیرد با نوشتار، برخی از یافته هایش را به ما بسپارد. با وجود این، چنین واسطه هایی با این خطر روبرو هستند که بعد دومی را در پروژه ما وارد کنند: شهر دیگر به شکلی بلافصل خود را بازنمایاند، مگر همچون یک پژواک، همچون ارتعاشی از شهر، آن هم در صورتی که درخشان و خیره کننده باشد. ما البته می توانیم این مشکل را پشت سر گذاریم، اما به شرط آنکه نوشته‌های آن‌ها را درست همچون آثار شهر بخوانیم، همچون و هم سطح با چون کوچه ها، محله ها، میدان ها و شب های شهر… . ما گمان می کنیم که حق داریم بدین سان نسبت به آنها و برای شهر استفاده کنیم. کافی است آنچه را که پیش تر درباره روابط شهر و پژواکش گفتیم به یاد آوریم.

ادامه دارد….